در من دیوانهای جا مانده، که دست از دوست داشتنت بر نمیدارد. با تو قدم میزند، حرف میزند، میخندد، شعر میخواند، قهوه میخورد، فقط نمیتواند تو را در آغوش بگیرد. به گمانم همین بیآغوشی او را خواهد کشت.
- 𝕷𝖎𝖑𝖎𝖙𝖍 _𝖏𝖝
- Thursday 11 Aban 02
در من دیوانهای جا مانده، که دست از دوست داشتنت بر نمیدارد. با تو قدم میزند، حرف میزند، میخندد، شعر میخواند، قهوه میخورد، فقط نمیتواند تو را در آغوش بگیرد. به گمانم همین بیآغوشی او را خواهد کشت.